هیچستان

... زیر این طاق کبود ، یکی بود یکی نبود

هیچستان

... زیر این طاق کبود ، یکی بود یکی نبود

نفرین نامه

یه وقتایی . مثل همین حالا . مثل همین جمعه

دلم اونقدر تنگ و حالم بد میشه که متنفر میشم از خودم

از دنیا ، از همه آدمایی که میشناسم...

دلم می خواست نبودم، هیچی نبود... اصلا مهم نیست برام هیچ چیز

زانوهامو بغل میگیرم و به خودم میگم لعنت به این زندگی

لعنت به من لعنت به همه

لعنت به آخر هفته ها

لعنت به جمعه شب

نظرات 1 + ارسال نظر
زهرا 29 تیر 1395 ساعت 12:30 http://crazyletters.blogsky.com/

سلام
منم به شدت دلم تنگ میشه مخصوصا شبا که دیوونه میشم
جالب اینجاس که برای شخص خاصی یا چیز خاصی هم نیست فقط دلم تنگ میشه یه جور غم عجیب غریبی هستش...

دقیقا همینطوره -_-

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد