هیچستان

... زیر این طاق کبود ، یکی بود یکی نبود

هیچستان

... زیر این طاق کبود ، یکی بود یکی نبود

نیشخند

بعضی وقتا هم یه لبخند مسخره می شینه رو لبات

انقدر مسخره س که فراموش می کنی و نیشخند می زنی به گذشته ها

پــــــوک

حس می کنی خالی میشی از همه چی ... پــــــــوکه پــــــوک

واسه چند لحظه خوشی میزنه زیـر دلـت و همـه چیـو خوب میبینی !