هیچستان

... زیر این طاق کبود ، یکی بود یکی نبود

هیچستان

... زیر این طاق کبود ، یکی بود یکی نبود

دلم خوشه به تو

تو همین دنیایی که پر شده از تلاش های سرسختانه برای بقا...

پر شده از تکرار و پوچی...

تنها دلخوشیم شده اینکه از سر کار برگردم و کتری رو بزارم رو اجاق. لباسامو در بیارم و یه چایی دم کنم...

یه ملحفه بپیچم دور خودم و یه لیوان چایی تلخ تو دستم... بشینم تو ایوون کنار گل ها...

بهاره و شبا خنکه... چندتا آهنگ خوب گوش کنم و زل بزنم به آسمونی که بعد این همه سال به سختی از بین آپارتمان ها معلومه...

دلمو خوش کردم به وقتایی که اینجا میشینم و فکر میکنم... ذهنم میره به زمان هایی که هنوز نرسیده. به روزای خوبی که شاید نیاد...

دلم خوشه به تو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد