هیچستان

... زیر این طاق کبود ، یکی بود یکی نبود

هیچستان

... زیر این طاق کبود ، یکی بود یکی نبود

خواب

روبـروی هــم دو دل ، روبـروی هم دو قاب

دست هایی سرد اما ، دو نگاه پاک و ناب


چشمهایش کوه نور ، عاشق و مست و خراب

لعل لـب هایش عسل ، گیسویش رنگ شراب


گفتمش دارم به دل ، مهر تـــــــــــو ای ماهتاب

گفتمش خورشید من ، لیلای من ، جانم ، بتاب


گفت مجنون گشته ای ، تشنه ای و من سراب

سال ها می گذرد ، بود آنـــــــــروز همچو خواب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد