از وقتی خاطرم هست درخت بزرگ انار در حیاط خانه جا خشک کرده بود. از آن اول هم هیچوقت انار خوبی نداد و تابستان ها همیشه آفت می گرفت...
با همه اینها چقدر خوب بود که بود! فکرش را که می کنم اگر روزی نباشد جایش خیلی خالیست . انگار اصلا یه چیزی کم می شود از این خانه بدون این درخت بزرگ بی مصرف.
البته همچین بی مصرف هم نیست. حداقل می شود از برگ های زرد و جادویی اش در فصل پاییزی لذت برد. لذتی که شاید هیچکس درکش نمی کند.
همین چند هفته پیش بود که همسایه طبقه سوم به پدرم می گفت : باید درخت انار را قطع کنیم. به هیج دردی نمی خورد.
امروز که در تراس نشسته بودم و لیوان قهوه در دستم بود. هوای تازه و مرطوب بعد از باران را نفس می کشیدم و نگاهش می کردم. لابلای برگ های زردش چند انار بزرگ و قرمز دیده می شد. با خودم فکر کردم اگر نباشد از چه چیز این خانه و حیاط می توان لذت برد؟