هیچستان

... زیر این طاق کبود ، یکی بود یکی نبود

هیچستان

... زیر این طاق کبود ، یکی بود یکی نبود

درخت انار بزرگ

از وقتی خاطرم هست درخت بزرگ انار در حیاط خانه جا خشک کرده بود. از آن اول هم هیچوقت انار خوبی نداد و تابستان ها همیشه آفت می گرفت...

با همه اینها چقدر خوب بود که بود! فکرش را که می کنم اگر روزی نباشد جایش خیلی خالیست . انگار اصلا یه چیزی کم می شود از این خانه بدون این درخت بزرگ بی مصرف.

البته همچین بی مصرف هم نیست. حداقل می شود از برگ های زرد و جادویی اش در فصل پاییزی لذت برد. لذتی که شاید هیچکس درکش نمی کند.

همین چند هفته پیش بود که همسایه طبقه سوم به پدرم می گفت : باید درخت انار را قطع کنیم. به هیج دردی نمی خورد.



امروز که در تراس نشسته بودم و لیوان قهوه در دستم بود. هوای تازه و مرطوب بعد از باران را نفس می کشیدم و نگاهش می کردم. لابلای برگ های زردش چند انار بزرگ و قرمز دیده می شد. با خودم فکر کردم اگر نباشد از چه چیز این خانه و حیاط می توان لذت برد؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد