بازم غـــم داره تــــــو قلبم گُل انـــدوه می کــــاره بیــــادش واژه می بافم با اینکه رفته چند ســـــــاله
با اینکه لمس دستاش از تموم عشق سهمم بود خوشم از اینکه خوشبخته ، از این بارون که می باره
امیدی نیست برگــــرده ، دارم مرثـــیه می خونم یه دم خوبم و می خندم ، یه دم آشوب و دلخونـــم
با اینکه رفته چند ساله ، بیــــادش واژه می بافم اونـــم یاد مـنه شــاید ، نمی دونــی ، نـــمی دونم
17/7/93
و زیباست اینکه...
در اوج نیاز...
در اختیار خودش بگذاری اش...
اصرار برای ماندنش نکنی...
تا اگر دلش با تو نبود برود...
تا مجبورش نکنی که به دروغ دوستت داشته باشد
ســــلااااااااااااام
چه قالب قشنگی داره وبلاگت
مطالبت هم جالبن ☺
6516
مرسی ، نظر لطف شماست