همه چیز از همان لحظه شروع شد ...
از همان دقایق شوم ، روزهای لعنتی و سالهای پیشرفت .
بوی تکنولوژی و زرق و برق امکانات کورمان کرد ! وگرنه
وگرنه در خانه های ویلایی و روستاهای خودمان خوشحال و آسوده روزگار می گذراندیم
لب چشمه عاشق دختری میشدیم که رخت چرک ها را می شست
هروز و هروز خانواده خود را می دیدیم ، هروز احساس خوشبختی می کردیم
دغدغه مان پول و قسط و خورد و خوراک نبود
پیشرفت کردیم برای آسایش و بیشتر از همه آسایش را از دست دادیم .